جدول جو
جدول جو

معنی ملک سلطان - جستجوی لغت در جدول جو

ملک سلطان
(مَ لِ سُ)
ملکشاه. ملکشاه سلجوقی:
درسرای پادشاهی بر سریر خسروی
چون ملک سلطان و چون الب ارسلان نیک اختر است.
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 113).
تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود
وز ملک سلطان جهان چون روضۀ رضوان بود.
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 167).
و رجوع به ملکشاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک ستان
تصویر ملک ستان
مملکت گیر، کشورستان، ملک گیر
فرهنگ فارسی عمید
(عَ سُ)
نسب او به اوکتای قاآن میرسد. وی در زمانی که بیسوتیمور از امرای چنگیزی در حدود سال 727 هجری قمری سلطنت می کرد، بر او خروج کرد و بر الوس جغتای استیلا یافت و عهدنامۀ قبل خان و قاجولی بهادر را ضایع ساخت و چندگاهی پادشاهی کرد و پس از فوت او محمدخان بن پولادخان بن کونجک بر تخت پادشاهی نشست. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 91)
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ سُ لَ)
مملکت فارس. (دیوان حافظ چ قزوینی ص 397). در تداول شعرا مخصوصاً شعرای فارس، مملکت فارس باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تمام آنگه شود که پسندیده آیددر بارگاه شاه جهان پناه... سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفرالدین بکر بن سعد بن زنگی. (گلستان).
خداوند فرمان ملک سلیمان
شهنشاه عادل اتابک محمد.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 692).
با زنده دلان نشین وصادق نفسان
حق دشمن خود مکن به تعلیم کسان
خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری
آزار به اندرون موری مرسان.
سعدی (ایضاً ص 848).
طغرای او... این بوده وارث ملک سلیمان سلغر سلطان مظفر الدنیا و الدین تهمتن سعد بن اتابک زنگی... (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 155). ملک آذربایجان بر لبید بن ربیع که خاطرش مقلوب بعض نام او می نمود مقرر فرمود و ملک سلیمان فارس در نظر شمس الدوله کرد. (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 237). وسیما ملک سلیمان فارس از سیماء عدل و رأفت محجوب بود. (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 330).
بعد از کیان به ملک سلیمان نداد کس
این ساز و این خزینه و این لشکر گران.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص قیط).
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد
وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود.
حافظ (ایضاً ص 149).
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم.
حافظ (ایضاً ص 247).
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم.
حافظ (ایضاً ص 251).
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت.
حافظ (ایضاً ص 362).
منشور سلطنت و جهانداری به نام حضرت خدایگان سلاطین جهان.... وارث ملک سلیمان، پناه اهل ایمان... مبارز الدنیا والدین... محمد بن المظفر بن المنصور... موشح و موشی گردانید. (شیرازنامه چ اسماعیل واعظ جوادی ص 120 و 121).
ملک سلیمان نگر کز قدمش کام یافت
ملکت کیخسروی منفعتی تام یافت.
؟ (از شیرازنامه ایضاً ص 121)
مملکت سلیمان. کشور سلیمان. خطۀ فرمانروایی سلیمان. قلمرو حکومت سلیمان:
ملک سلیمان اگر خراسان بود
چون که کنون ملک دیو ملعون شد.
ناصرخسرو.
منم آن موم که دل سوختم از فرقت شهد
وصلت ملک سلیمان به خراسان یابم.
خاقانی.
ماهچۀ توغ او قلعۀ گردون گشاد
مورچۀ تیغ او ملک سلیمان گرفت.
خاقانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ سُ)
نام موضعی میان حلب و حماه. (حبیب السیر چ طهران جزء 4 از ج 2 ص 199)
لغت نامه دهخدا
ملک ستاننده. ستانندۀ مملکت. کشورستان. مملکت گیر. ضبطکننده کشورها:
جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست
مدح ملکی مال دهی ملک ستانی.
فرخی.
و ان یکاد همی خواند جبرئیل امین
همی دمیدبر آن پادشاه ملک ستان.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358).
لشکرشکن و تیغزن و شیرشکار است
دشمن شکن و مال ده وملک ستان است.
امیرمعزی.
همتت ملک بخش و ملک ستان
تا به گیتی ده و ستان باشد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 138).
ای ملک ستانی که ز درگاه تو برخاست
هر مرغ که در عرصۀ ملکی به پر آمد.
انوری (ایضاً ص 142).
ای ملک ستانی که بجز ملک سپاری
با تو ندهد فایده یک ملک ستان را.
انوری (از آنندراج).
جمله خموشان حکایت سرای
ملک ستانان ولایت نمای.
خواجوی کرمانی (روضهالانوار چ کوهی کرمانی ص 23).
جهانگشای جوان بختیار دولتیار
بلندمرتبۀ تاج بخش ملک ستان.
عبید زاکانی
لغت نامه دهخدا